سلام علیکم
عرض ادب و احترام
از کانال بسیار خوب و مفیدتون خیلی ممنونم
واقعا اینگونه مسائل در جامعه امروزی خیلی خیلی نیازه
با اجازتون چند تا شبهه دارم که مطرح میکنم:
شبهه اول:
چرا باید تا روز قیامت نام پیامبر -ص- جزء اذان و اقامه باشد؟
آیا این نوعی برتری طلبی برای پیامبر -ص- حساب نمیشود؟!
شبهه دوم:
آیا واقعا پیامبر اجازه میدادن تا آب وضوی ایشان را تبرک کنند؟ در صورت صحت این جریان آیا چنین کاری را ایشان منع نکردند؟ اگر منع نکردند آیا این کار نیز برتری طلبی حساب نمیشود؟!
شبهه سوم:
آیا اطاعت از پیامبر -ص- مخالف آزادی فکر و اندیشه است؟
اصلا چرا باید اطاعت مطلق از پیامبر -ص- داشت؟
متاسفانه این شایعات و شبهه در بین دوستان مطرح شده که فرق پیامبر خدا با یک دیکتاتور -العیاذ بالله- چیست؟ او هم اطاعت بی چون و چرا میخواهد این هم!
خواهش میکنم عقلی جواب بدین نه از روی قرآن و روایات.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما بقیه الله عجّل الله تعالیٰ فرجه و سهل الله مخرجه
مقدّمات بحث:
مکتب اسلام بر اساس عقاید فطری (فطرت عقلی و قلبی) استوار است و دانشمندان اسلامی تحقیقات مفصلی در این باره انجام دادهاند و در علومی مانند فلسفه و کلام مطالب را تدوین فرموده اند برای آگاهی درباره این امور باید به شکل درسی آنها را در جلسات متعدد و حوصله زیاد آموخت و بنده به صورت خلاصه مطالبی را خدمت شما بزرگواران عرض می کنم:
۱- هر عملی از مبادی تصوری و تصدیقی و مسائل تعریف گشته است مثلاً تا کسی اعداد ۲، ۳، ۴، ۵ را نداند (مبادی تصوری) و چهار عمل اصلی را فرا نگیرد (مبادی تصدیقی) قادر نیست مسائل حساب که پرتقال فروشی چقدر میوه خرید و... آیا چقدر سود یا زیان کرده؟ را حل کند.
بنابراین برای هر مسئله در بحث های مکتبی باید مبادی کاملا روشن باشد تا بتوانیم پاسخ مسائل را درک نماییم.
۲- مکتب در سه حیطه قابل بررسی است و در حیطه مبانی و حجت های خود را می طلبد
حیطه اول: برون دینی- در این حیطه فقط عقل یعنی برهان منطقی کاشف حقیقت و حجیت ذاتی دارد
حیطه دوم: درون دینی- در اینجا به جز عقل برهانی نقل قطعی یعنی قرآن و احادیث متواتر هم حجت هستند
حیطه سوم: درون فقهی- در این حیطه از منابع (کتاب سنت اجماع عقل و اصول عملیه) برای کشف فرامین خدا استفاده می شود.
مرز میان حیطه برون دینی و درون دینی قبول شهادتین است یعنی اگر اذعان و اعتراف به وحدانیت خداوند متعال و رسالت حضرت محمد بن عبدالله -ص- داریم برای حل هر مسئله میتوانیم به کلام الله (قرآن) و کلام معصومین استشهاد کنیم اما قطع نظر از قبول شهادتین فقط باید از براهین صرفاً عقلی استفاده کنیم.
۳- حیطه سوم: درون فقهی- این حیطه، مقام تعبّد و تسلیم صرف است یعنی پس از قبول این مطلب که خداوند کمال مطلق است و برای سعادت بشر، کتاب و معلّم یعنی هادی و امام فرستاده است دیگر محل چون و چرا نیست مانند کودکی که برای سلامتی ملزم است که تمام دستورات طبیب حاذق را بدون هیچ گونه سوال و اعتراضی اطاعت کند؛ زیرا قدرت درک حکمتهای طبیب را ندارد.
خداوند متعال با علم بی نهایت خود برای کمال و رشد بشریت دستورالعملهایی را فرستاده است و تمام افراد بشر حتی پیامبر و امام ملزم به اطاعت از این دستورات هستند و قادر نیستند حکمت بسیاری از این امور را در یابند. بله به طور کلی در برون و درون دینی میدانیم که خداوند برای امتحان و رشد انسان دستوراتی داده که با اطاعت و تسلیم به کمال لایق میرسیم.
قرآن کریم این حقیقت را در سوره کهف در داستان ملاقات حضرت موسی -علیه السلام- با کسی که دارای علم لدنی بود به خوبی تصویر کرده است و نشان میدهد که ایشان با آن مقام عظیمی که داشتند قادر به درک حکمت های فرامین الهی نبودند. به هر حال بزرگترین حکمت و فلسفه احکام، امتحان الهی است که هر فردی میتواند به عالیترین مقام یعنی قرب به حق و شبیه شدن به کمال مطلق (خداوند متعال) نائل گردد که تسلیم محض حق مطلق باشد. به همین سبب دین بر اساس دو حیطه برون دینی و درون دینی میگوید:
الف) مقصد: قرب و وصال حق است و این نهایت کمال برای بشریت است و در معارف دینی اینگونه تعبیر میکنند که حضرت حق تعالی: ربّ مطلق است و از طرف دیگر بنده باید: عبد مطلق باشد.
ب) مسیر: طریق از مبدا (استعداد و نعمتهای اعطایی و اولیه خداوند) تا مقصد (قرب حق) تنها به وسیله «دین» محقق می گردد. پس راه عبودیت به مقصد کمال و سعادت دین است.
ج) معلم یا راهنما- باید برای طی طریق راهنما وجود داشته باشد و این امر بدون نقشه (کتاب آسمانی) و هادی (پیامبران و امامان) امکان پذیر نیست و هر کسی هم نمی تواند صلاحیت و قابلیت دریافت نقشه و فهم آن را داشته باشد. تمام این سه مورد (الف - ب - ج) در جهانبینی بررسی شده و به آن اصول دین می گویند.
۴- «دین» یا مکتب مجموعهای است جامع که تمام ابعاد وجودی انسان را از زندگی فردی، خانواده و اجتماعی یا سیاسی و اقتصادی، جسم یا روحی در دنیا، برزخ و آخرت در بر می گیرد.
این حقیقت را قرآن حکیم در آیات ۱۹ و ۸۵ آل عمران امضاء فرموده است.
بنابر این دین یا مکتب مجموعهای از جهانبینی (حکمت نظری و فلسفه) اخلاق و تدبیر منزل و سیاست (حکمت عملی) احکام (قوانین و شریعت) آداب و رسوم می باشد و اکمل قداست در آخرین و کاملترین نسخه دین به وسیله پیامبر اسلام -ص- به بشریت ابلاغ شده است.
۵- خداوند متعال یا واجب الوجود بالذات، کمال مطلق، هستی صِرف یا محض است و هیچ گونه عدم و نیستی (نقص) یا حد (ماهیت) در او متصور نیست. (فرض هرگونه عدم، نقص و ماهیت مستلزم خلف با کمال مطلق و وجوب ذاتی بودن او است)
کل ما سوی الله یا واجب الوجود بالغیر (ممکن بالذات) عین وابستگی و تعلق به واجب بالذات هستند و در برابر واجب بالذات یا به عبارتی دیگر کل موجودات و مخلوقات در برابر خالق مطلق «هیچ» هستند.
همه هرچه هستند از آن کمترند
که با هستیش نام هستی برند (سعدی)
۶- تمامی مخلوقات سلسلهای از علل و معلولات هستند که هر علتی از معلول خودش بالاتر است بالاترین ممکن که اولین مخلوق حق می باشد (صادر اول - نور اوّل و...) ممکن اشرف خوانده می شود و بالاترین مرتبه وجود را در سلسله ممکنات دارد ولیکن در برابر خداوند متعال، هیچ محسوب شده و هرچه از وجود و کمالات دارد همه از اعطای حق متعال است.
۷- بنابراین خداوند متعال عین کمال مطلق است و چون حق بی نهایت است کبریایی و بزرگی فقط و فقط برای اوست و همه مخلوقات (کل ما سوی الله - ممکنات) باید تسلیم باشند و راهی جز تسلیم در برابر حق امکان ندارد؛ زیرا هر معلولی تکویناً، مملوک حقیقی علت خویش است به عنوان مثال مخیلات هر انسان مملوک حقیقی انسان بوده و غیر از این حالت معقول نیست (قابل تصور نیست) پس: خداوند ربّ مطلق و همه مخلوقات حتی انبیاء و امامان مربوب، مملوک مطلق هستند.
۸- خداوند متعال انسان را ضرورتاً (ضرورت و جبر علّیّ) موجود فاعل مختار آفریده است.
بر پایه این اختیار است که انسان دارای رشدی تا بی نهایت است و مانند موجودات دیگر نبوده، قوّه رسیدن به کمال بی نهایت را دارد. هر انسانی که در برابر حضرت حق تسلیم تر و مطیع تر باشد و تواضع بیشتری داشته باشد به کمال بیشتری نائل میشود و اگر ذره ای نافرمانی یاّ تکبر داشته باشد به همین اندازه از کمال دورتر می گردد؛ حضرت ابراهیم -ع- می فرماید:
... وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ
ﻭ من ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻭﻳﻢ . (۱۶۳ انعام) این اول، اول در ابتدا نیست. بلکه اول در رتبه است یعنی بالاترین درجه تسلیم در برابر حق را دارم و قرآن ابتلائات و امتحانات بزرگ ایشان را نقل فرموده و نشان میدهد که چگونه در نهایت تسلیم است (آتش نمرود - هجرت الزامی زن و فرزند در بیابان - ذبح فرزند معصوم)
حضرت موسی -علیه السلام- :
...وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ
ﻭ ﻣﻦ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ مؤمن ﻫﺴﺘﻢ . (۱۴۳ اعراف)
به همین سبب خداوند ایشان را برگزید (۱۴۴ اعراف) و خداوند به حضرت رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- می فرماید:
قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ
ﺑﮕﻮ: ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﺑﻮﺩ ، ﻣﻦ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩم .(۸۱ زخرف) پس ایشان بالاترین مرتبه را داراست زیرا اول در عبودیت است.
اما فرعون به صورت استقلالی از خداوند ادعای بزرگی میکرد و این شقاوت عظماست.
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ
ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ.(۲۴ نازعات)
بنابراین کبریایی منحصر بالذات حق است و هرکس استکبار بورزد مانند فرعون در شقاوت خواهد بود.
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ
ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻢ، ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﻦ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭﺭﺯﻧﺪ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ . (۶۰ غافر)
و عدم استکبار ارزش محسوب میشود: آیات ۲۰۶ اعراف/ ۸۲ مائده/ ۴۹ نحل/ ۱۹ انبیاء/ ۱۵ سجده/ ۳۰ صافات
امّا در طول خداوند همه مؤمنان و اولیاء دارای «علو» میباشند
به حضرت موسی -ع- میفرماید: قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ
ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﻣﺘﺮﺱ ﻛﻪ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﺗﺮﻱ . (۶۸ طه)
و به مسلمانان می فرماید: وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
ﻭ ﺳﺴﺘﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﺸﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﻣﺆﻣﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺑﺮﺗﺮﻳﺪ .(۱۳۹ آل عمران)
نتیجه: خداوند کمال مطلق است و برای سعادت بشر دین جامع و کامل (اسلام) را فرستاده است و تمام انسان ها برای رسیدن به کمال و سعادت ملزم به اطاعت و تسلیم و تواضع در برابر حق مطلق (خداوند متعال) هستند و این تنها راه رشد و سعادت است. پس هر انسانی برای سعادت در دنیا و آخرت باید نسبت به فرامین خداوند و پیامبران و امامان الهی مطیع و متواضع باشد تا به وسیله عبودیت به بالاترین منزل کمال لایقش برسد.
شبهه اول: چرا باید تا روز قیامت نام پیامبر -ص- جزء اذان و اقامه باشد؟
آیا این نوعی برتری طلبی پیامبر -ص- حساب نمی شود؟
در اینجا دو سوال مطرح است پس دو پاسخ عرض میکنم:
پاسخ اوّل: اولاً ما فلسفه احکام را نمیدانیم و بر مبنای جهان بینی اسلامی (مطلب ۳) موظف هستیم به تسلیم و اطاعت در برابر فرامین خداوند ثانیاً هدایت الهی به واسطه کتاب هدایت و معلم آن (مطلب ۴) انجام میشود و بدون این دو طی سلوک الی الله محال است. ثالثاً برای تحقق هدایت در وجودمان لازم است که به غیر از علم به این امور، ایمان ما تقویت شود به همین سبب برای رشد باید دائم الذکر باشیم.
خداوند متعال در لباس شریعت توجه به این امور را دستور فرموده است که دائماً به خودمان تلقین کنیم به همین جهت در اذان یا اقامه یا تشهد و سلام و دعا و... به این حقیقت متذکر شده است. رابعاً قرآن و پیامبر اسلام خودشان عین ذکر هستند و هر چقدر به این دو ثقل گرانبهای هدایت بیشتر توجه کنیم میتوانیم خودسازی کرده و به اعلی ترین مرتبه مخلوقات (اسوه حسنه و آیت عظمای الهی) یعنی رسول اکرم -ص- شبیه شویم.
پاسخ دوم: پیامبر اسلام -ص- بالاترین موجود در نظام ممکنات و مخلوقات است به همین سبب از نظر مرتبه (اول العابدین) است و در برابر فرامین الهی تسلیم محض است همانطور که درباره حضرت ابراهیم -ع- عرض شد که به اقتضای تسلیم بودن، وظیفه ایشان آن است که هرچه خداوند متعال می فرماید مطلقاً اطاعت نماید و چون خداوند به ایشان فرمان داده است که بگو، می گوید و الّا سخن نمی گفت.در قرآن می فرماید:
قُل لَّوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
ﺑﮕﻮ: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ میخوﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻧﺪم، ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ؛ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﺰﻭﻝ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩم، ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ؟ (۱۶ یونس)
نتیجه آنکه بالاترین انسان که به حد اعلای کمال لایق بشریت رسیده است (بنده محض حق) به عنوان راهنما، پیشوا و مقتدای بشریت برای هدایت ما فرستاده شده و او نمیخواهد خودش را مطرح کند بلکه خداوند اطاعت خود و رسولش را واجب کرده تا ما رشد یابیم و علم به این موضوعات و تذکر به آن برای رشد بشریت ضروری است و بر اساس این مطلب شریعت مقدس اسلام آن را در عناوین دینی مانند (اذان و...) مقرر فرموده تا ما کامل شویم. اگر انسانها از عبادت خداوند و اطاعت رسولان و امامان معصوم سر باز زدند برای خداوند متعال و اولیای خداوند اثری ندارد و این خسارت برای ماست.
خواجه عبدالله انصاری میفرماید:
گر جمله کائنات کافر گردند/ بر دامن کبریائیش ننشیند گرد.
در قرآن به این حقیقت در آیات ۱۰۴ انعام ۴۱ زمر ۱۵ جاثیه و ۴۶ فصلت تصریح شده است:
مَّنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا...
ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ، ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ، ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺯﺷﺘﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ...(۴۶ فصلت)
یا میفرماید:
...فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا...
...ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﺑﺪ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﮔﺮﺩﺩ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ...(۱۰۸ یونس)
به هر حال قاعده عقلی اینست که راه هدایت فقط به اطاعت از فرامین خدا و رسول اوست.
قرآن می فرماید:
...وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ
...اگر حضرت رسول را اطاعت کنید هدایت می شوید...(۵۴ نور)
بنابراین در وجود پیامبر -ص- هیچ برتری طلبی نیست و عبد محض خداوند است و چون خدا فرمان داده است او فقط وظیفه ابلاغ به بندگان را دارد.
تذکر: شواهد قرآنی که مذکور میشود از جهت تعبّد به قرآن نیست بلکه حقایقی عقلی است که قرآن حکیم آنها را تایید فرموده است.
شبهه دوم: آیا واقعا پیامبر اجازه میدادند تا آب وضوی ایشان را تبرک کنند؟ در صورت صحت این جریان آیا چنین کاری را ایشان منع نکردند؟ اگر منع نکردند آیا این کار نیز برتری طلبی حساب نمیشود؟
پاسخ
اولاً پیامبر -ص- تصمیم محض فرامین الهی است و نمیتواند در خیری را که خداوند بر روی مردم باز فرموده است ببندد ثانیاً هر کس به ایشان سلام کند یا صلوات فرستد یا توسل کند قطعاً آنان پاسخ سائل را میدهند و در روایات شیعه و حتی صحیح بخاری این امر مذکور است. ثالثاً وقتی پیراهن حضرت یوسف -ع- چشم نابینای حضرت یعقوب را شفا میدهد هیچ منع عقلی و نقلی نداریم که اهل بیت عصمت نتوانند یا نخواهند مردم را از خیر محروم کنند و این هم ارتباطی به برتری طلبی ندارد؛ زیرا اولیاء الهی منّاع الخیر نیستند پس هر نوع معقول و مشروع که انسان محبت خود را به اهل بیت -ع- ابراز کند پسندیده و مأجور است. قرآن میفرماید:
...قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ...
...ﺑﮕﻮ: ﺍﺯ ﺷﻤﺎ [ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺑﻠﺎﻍ ﺭﺳﺎﻟﺘﻢ] ﻫﻴﭻ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺟﺰ ﻣﻮﺩّﺕ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﻢ... (۲۳ شوری)
و می فرماید این اجر رسالت هم در واقع به نفع شماست نه به نفع پیامبر -ص- و اهل بیت -ع-
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ...
ﺑﮕﻮ: ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ، ﺁﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ...(۴۷ سبا)
عقلاً این مطلب در حکمت عملی و حتی جهان بینی مبرهن است که قلب انسان، اگر حب حق و اهل حق را داشته باشد رشد میکند و به کمال می رسد و اگر حب باطل و اهل باطل را داشته باشد به سوی شقاوت پیش می رود.
شبهه سوم: آیا اطاعت از پیامبر -ص- مخالف آزادی فکر و اندیشه نیست؟
اصلا چرا باید اطاعت مطلق از پیامبر -ص- داشت؟
متاسفانه این شایعات و شبهه در بین دوستان مطرح شده که فرق پیامبر خدا با یک دیکتاتور -العیاذ بالله- چیست؟ او هم اطاعت بی چون و چرا میخواهد این هم!
پاسخ
همانطور که مکرر عرض کردیم رشد و پیشرفت به سوی کمال مطلق و حقیقت محض (خداوند متعال) می باشد و اگر بخواهیم در دنیا و آخرت سعادتمند شویم، برپایه معرفت، ایمان و اطاعت از خداوند است و خداوند اطاعت از خود و رسولان و اولی الامر را از ما خواسته است اما هرگز نخواسته است که ما از روی تقلید یا تعصب و... دین حق (اسلام) را بپذیریم در مکتب اسلام خصوصاً شیعیان دوازده امامی واجب و ضروری است انسان به وسیله براهین عقلی اصول عقاید را تحصیل کند برابر این دین اسلام برای شناخت حقیقت برهان اقامه میکند و از مخالفان هم میخواهد که برای ادعای خود برهان بیاورند و این آزادی اندیشه است اما آزادی اندیشه به معنی آن نیست که هر کس هر جوری بخواهد عقیده ای را پیروی نماید آیات و روایات در این باره بسیار است.
۱_ ممنوعیت از تقلید: ۱۷۰ بقره
۲_ ممنوعیت از ظن و گمان در جهانبینی (اصول عقاید) ۳۶ یونس ۲۸ نجم
۳_ عدم پیروی از غیر علم - فقط باید از یقین پیروی کرد (یقین به معنای اخص): ۳۶ اسراء
۴_ پیروی از قول بهتر ۱۷ و ۱۸ زمر
۵_ کسانی که پیرو عقل نیستند روحشان پلید است (۱۰۰ یونس) بدترین مردم کسانی هستند که تعقّل نمیکنند (۲۲ انفال)
۶_ آوردن برهان از طرف خداوند ۱۷۴ نساء و ۳۲ قصص
۷_ جلوگیری از اعتراض و احتجاج مردم ۱۵۰ بقره - ۱۶۵ نساء
۸_ درخواست حجت و برهان از مخالفان: ۱۱۱ بقره - ۲۴ انبیاء - ۶۴ نمل - ۷۵ قصص
اما آیا پیامبران دیکتاتور هستند؟
اولاً در اسلام اصل با قانون است و فرمودند که «الاسلام یعلوا و لا یعلیٰ علیه» و قرآن ثقل اعظم و اکبر است و پیامبر اسلام و امامان تابع قرآن و فدایی دین خدا هستند که در تاریخ اهل بیت -علیهم السلام- واضح و روشن است.
ثانیاً در برابر خداوند نسبت به انجام قوانین نسبت به ایشان سخت گیری بیشتری وجود دارد مثلاً نماز شب برای پیامبر -ص- واجب است اما برای دیگران مستحب است اگر حتی یک ترک اولی کنند به شدت عذاب میشوند داستان حضرت یونس و ترک اولای ایشان مشهور است و اگر توبه نمی کرد تا قیامت برای آن ترک اولی در شکم ماهی باقی میماند. (۱۴۳ و ۱۴۴ صافات) و به پیامبر -ص- هشدار میدهد که مانند او نباشد.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ...
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻜﻢ ﻭ ﻗﻀﺎﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺷﻜﻴﺒﺎ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺎﻫﻲ [ ﻳﻮﻧﺲ ] ﻣﺒﺎﺵ... (۴۸ قلم)
ثالثاً افراد دیکتاتور خودشان قانون گذار هستند و تابع هیچ قانونی نبوده و خود را مشمول قوانین خود نمی دادند و هرگز به هیچ کس پاسخگو نمی باشند و این افراد جبار و ظالم در قرآن بدترین انسان ها و مخلوقات شمرده شدهاند:
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
ﻗﻄﻌﺎً ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺟُﻨﺒﻨﺪﮔﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ، ﻛﺮﺍن ﻭ ﻟﺎﻟﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ. (۲۲ انفال)
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ
ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ.(۵۵ انفال)
رابعاً تنها خداوند شایسته کبریایی است (مطلب ۵) و جز او کسی نمیتواند و شایسته کبریایی نیست و همه باید بدانند که مملوک و مربوب او هستند و همه عبد خدا بوده و پیامبران به این موضوع بیشتر از دیگران معرفت و ایمان دارند به همین سبب محال است که پیامبری دیکتاتور و جبار باشد درباره حضرت عیسی -ع- قرآن میفرماید:
وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا
ﺳﺮﻛﺶ ﻭ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ. (۱۴ مریم)/وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا
و ﮔﺮﺩﻧﻜﺶ ﻭ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﺨﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. (۳۲ مریم)
درباره حضرت رسول اکرم -ص- می فرماید: ...وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ...
ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﺴﻠﻄﻲ ﻧﻴﺴﺖ [ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻭﺍﺩﺍﺭﺷﺎﻥ ﻛﻨﻲ ]... (۴۵ ق)
و کسانی که متکبر و جبار هستند مهر شقاوت خورده، هرگز اهل توبه و نجات نخواهند شد؛ مانند فرعون و... ۳۵ غافر
بنابراین یکی از فرامین خداوند نهی از دیکتاتوری و استبداد است و اولیاء الهی چنین صفاتی را ندارند و اگر خداوند مطلقاً اطاعت آنها را واجب کرده است، برای آن است که آنان معصوم از خطا و گناه هستند و هدایت و سعادت بندگان منحصر در اطاعت از آنها و عدم بی توجهی به اولیاء است به نحوی که آزار آنان و جسارت به آنان از گناهان کبیره و موجب شقاوت در دنیا و آخرت است.
نهی از اذیت پیامبر: ۶۹ احزاب
و اگر کسی حضرت رسول اکرم -ص- را به هر نحوی اذیت کند ملعون است.
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا
ﻗﻄﻌﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﺯﺍﺭﻧﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺁﺧﺮﺕ ﻟﻌﻨﺘﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. (۵۷ احزاب)
اگرچه در واقعیت اذیت خداوند به سبب آن که موجودی بی نهایت بوده و خالق کل شیء می باشد معنا ندارد و حضرت احدیت در بهجت محض است و درباره حضرت رسول اکرم -ص- هم معنا ندارد؛ زیرا روح ملکوتی آن حضرت نیز به قدری عظیم است که این موجودات حقیر نمی توانند ایشان را آزار دهند الا اینکه ایشان از شدت علاقه به هدایت مردم و عدم پذیرش افراد جاهل مکدر میشوند؛ از طرف دیگر آن وجود عزیز و اهل بیت ایشان مورد صلوات خدا و ملائکه هستند و هر انسانی که طالب سعادت و آمرزش گناهان و استجابت دعا و ارتقاء درجه باشد باید برایشان صلوات فرستد: إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي... (۵۶ احزاب)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل لولیّک الفرج و العافیة والنصر
حامد وفسی
۲۰ خرداد ۱۳۹۹
موضوعات مرتبط: دیـگـر تـحـریـرات
برچسبها: پرسش و پاسخ آیت الله حامد وفسی
تاريخ : سه شنبه 17 تير 1394 | 1:8 | نویسنده : سردبــیر |